کد مطلب:303696
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:128
عصمت کردگار
من چه گویم به مدح بانویی
من چه خوانم به وصف او كه سزاست
مدح او هل اتی علی الانسان
وصف او (كوثر) است واعطیناست
صورت خویش را بپوشاند
از فقیری كه مرد نابیناست
جامه خود دهد به شام زفاف
به فقیری كه بی كس و تنهاست
بانوی بانوان عالم اوست
شاهد گفته ام حدیث كساست
بسته بر خدمتش كمر مریم
خادم آستان او عیساست
بوسه بر دست او زند احمد
آن كه آیینه خدای نماست
ای به دستت كلید باغ بهشت
وی به امر تو حكم روز جزاست
قسمت دشمنان تست جحیم
قسمت دوستان تو طوبی است
ذات پاك تو عاری از هر عیب
نفس قد سیه است بری زهواست
دیده دهر جز تو كی بیند؟
دختری را كه مادر باباست
هیچ خواهش نكرده ای زعلی
در شگفت از تو حضرت مولاست
پرتوی از شكوه جلوه تو
متجلی به سینه سیناست
ای وجود تو اصل هر موجود
بی وجود تو عالمی به فناست
قدر و شأنت خدای می داند
ای كه قبرت هنوز، ناپیداست
شعر ناقابل من و وصفت
قطره ای در مقابل دریاست
ای جگر گوشه رسول خدا
چشم امید ما به لطف شما است [1] .
[1] عباس براتي پور.